از ایران تا ونزوئلا

روزشمار مهاجرت و اقامت ونزوئلا

از ایران تا ونزوئلا

روزشمار مهاجرت و اقامت ونزوئلا

به کاراکاس وارد شدیم و خانه را تحویل گرفتیم

وارد فرودگاه کاراکاس شدیم.اینبار احساس من بسیار متفاوت از ورودم در دفعه های قبل بود.بارهای قبل حس مسافری را داشتم که مدتی کوتاه خواهد ماند و بعد خواهد رفت و اینبار حس کسی که پای به خانه واقعی خودش گذاشته.  با توجه به اینکه هرکدام از ما بار نسبتا زیادی به همراه داشتیم رسیدن چمدانهای همه مان طولانی شد.برای خروج از فرودگاه هیچ مشکلی نداشتیم و کسی حتی نگاهی به وسایل ما نیانداخت.بعد از خروج از سالن با مترجممان ملاقات کردیم و وی ما را به هتلی در کاراکاس برد تا یک روز استراحت کنیم و پس از آن به شهر بارکسیموتو برویم که من مدت زیادی در آن شهر بودم و بیشتر از دیگر شهرها ونزوئلا آنجا را میشناختم.در ضمن اجاره خانه در کاراکاس بسیار گرانتر از شهرهای دیگر ونزوئلا است.اولین چیزی که در کاراکاس نظرم را جلب کرد تمیزتر بودن شهر و روانتر بودن ترافیک به نسبت گذشته بود.البته روان بودن ترافیک میتواند به خاطر ساعت عبور ما نیز بوده باشد.روبروی ساختمان اصلی شهرداری بازار روز بسیار منطم تر و زیبا تر از قبل بود.باقی چیزها مسلما چیزی نیست که در یک روز یا چند روز بتوان به آنها رسید.اما باقی چیزها را نیز کم کم که بفهمم خواهم نوشت.فردای آن روز به شهر بارکسیموتو رفتیم و در خانه هایی که در خیابان لارا از قبل برایمان اجاره شده بود ساکن شدیم.خانه ما و خواهرم هر دو در یک آپارتمان اما در طبقات مختلف است.ما در طبقه دوم و خواهرم و همسر و دو دخترش در طبقه دوازدهم ساکن اند.در چند روز اپتدایی بیشتر وقتمان به کلاس زبان گذشت و پس از آن می‌بایست چیزهایی که آموخته بودیم را میرفتیم در شهر و زندگی معمولی تمرین میکردیم.در عین حال من در حال پیگیری برای اجاره یا خرید دفتری برای شروع کارمان بودم و وکیلمان نیز در حال پیگیری ثبت یک شرکت خدماتی برای ما بود.خانم ها بیشتر وقتشان را در مراکز خرید سپری میکردند.زیرا مراکز خرید و پاساژ هایی با این ابعاد و کیفیت اجناس برایشان خیلی تازگی داشت.اما حتی با اینکه پول نسبتا زیادی به همراه داشتیم در همان روزهای اپتدایی هم ولخرجی نکردند و فقط وسایل ضروری ای که برای زندگی لازم داشتیم را خریداری کردند.بارکیسیمتو نیز بسیار تمیزتر از قبل بود و هوا را نیز تمیزتر احساس میکردم.نمیدانم این احساس به علت اقامت چند سال اخیر در هوای آلوده تهران بود یا به علت پالایشگاه جدید نفت که بنزین به مراتب با کیفیت تر از قبل تولید میکند.احساس میکنم مردم نسبت به قبل بیشتر به تمیزی شهر اهمیت میدهند.اما چیزی که برای بار اول است در ونزوئلا میبینم وجود یک زن و دو بچه گدا هست که پشت چراغ قرمز در خیابان ونزوئلا شهر بارکسیموتو گدایی میکنند.به جرات میگویم که در تمام مدت اقامت چند ساله ام در ونزوئلا این اولین بار است که گدا میبینم.

دوباره جامعه و اینترنت آزاد و آرامش را تجربه میکنم.امید به آینده و هوای تمیز و دیدن خوشحالی همسرم و مخصوصا دختر خواهرم که به استخر و کلاس تنیس میرود و توانسته با همان زبان کمی که در ایران آموخته بود و چیزهایی که اینجا یاد میگیرد دوستانی پیدا کند بسیار شیرین است.یکی از مواردی که در اولین روزهای زندگی در اینجا به همه همسفرانم گفتم حفظ اسرار شخصی است.به هیچ عنوان نباید به همسایه و دوست و همکار اعتماد بیجا کرد و اسرار شخصی را بازگو کرد.در کل حفظ اسرار شخصی از واجبات زندگی در خارج از کشور هست.در ونزوئلا مثل همه جای دنیا می‌بایست مراقب بود.برای مثال شبها وقتی از جایی برمیگردیم یا با تاکسی می‌آییم و اگر پیاده باشیم از مناطقی که میدانیم جای خوب شهر نیست رد نمیشویم.و اگر مجبور باشیم که دیروقت در حوالی محله های ارزان باشیم حتما تماس میگیریم که تاکسی به دنبال ما بیاید.اگرچه کم پیش میاد که دیروقت در این محله ها باشبم.اطراف دیسکو ها هم دیروقت محلهای خوبی برای دزدهاست.زیرا افرادی که شبها از دیسکو ها خارج میشوند در بسیاری از موارد مست هستند.

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.